جدول جو
جدول جو

معنی دست شاه - جستجوی لغت در جدول جو

دست شاه
(دَ)
دهی است جزء دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود. واقع در 32هزارگزی شمال نردین با 350 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست کله
تصویر دست کله
تسمه یا ریسمانی که با آن دست های اسب یا استر را ببندند، شبیه و نظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
گشاده دست، باسخاوت، بخشنده، کسی که هرچه دارد خرج کند یا به دیگران ببخشد، دست ودل باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست پاچه
تصویر دست پاچه
شتاب زده و مضطرب، کسی که بخواهد با هول و شتاب کاری انجام بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست کار
تصویر دست کار
کاردستی، هر چیزی که با دست ساخته و پرداخته شده باشد، کنایه از همکار و هم دست و دستیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست فال
تصویر دست فال
دستلاف، دشت اوّل، نخستین پولی که کاسب و پیشه ور در آغاز کار روزانه از خریدار می گیرد، دشت، دخش، دشتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست باف
تصویر دست باف
ویژگی پارچه ای که با دست بافته شده باشد، بافنده ای که پارچه را با دست ببافد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
پولی که با آن کسب و تجارت کنند، سرمایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
آنچه با دست ساخته و پرداخته شده باشد، برای مثال هر مائده ای که دست ساز فلک است / یا بی نمک است یا سراسر نمک است (خاقانی - ۷۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست پاک
تصویر دست پاک
درستکار و امین، تهیدست و فقیر
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَ / نِ)
نوعی از شانه باشدکه بدان ابریشم درهم پیچیده را بازگشایند. (آنندراج). قسمی از شانه که با آن نخهای ابریشم را وقتی که خواهند کلافه سازند از هم جدا می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دستفشار
تصویر دستفشار
فشرده شده با دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
با سخاوت، بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که با دست بافند، آنچه که با دست انجام دهند دست ورز، نساجی که پارچه را با دست بافد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست پاچه
تصویر دست پاچه
پریشان حواس شدن حواس پرت گردیدن جمعیت خاطر را از دست دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست پاک
تصویر دست پاک
امین و درستکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
سر مایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست نشان
تصویر دست نشان
منصوب، گمارده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
((~. یِ))
سرمایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست پاچه
تصویر دست پاچه
((~. چِ یا چَ))
عجول، شتابزده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست باف
تصویر دست باف
با دست بافته شده، مجازاً مفت، آسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
((دَ))
باسخاوت، بخشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
موضوع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
Handy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
pratique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
удобный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
praktisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
зручний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
przydatny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
方便的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
útil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
utile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
útil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
handig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دست ساز
تصویر دست ساز
ใช้ได้
دیکشنری فارسی به تایلندی